-
چشمان هریرود
جمعه 1 دیماه سال 1396 19:58
چشمان هریرود ای باد بزن سلی نو بر دهن دود از باغ ارم سر زده است آتش نمرود خون میچکد از درد ز چشمان هریرود کاری کنید ای قوم به ظاهر شده مردود بنشسته نگویید که تقدیر چنین بود از چشم جهان فردی به این مفکوره طرد است اینجا که فلک میزند هم شاخ و تبر را بگذار که تا بشکند اما و اگر را یوسف شوی بندند به تو راه گذر را گیرند ز...
-
یک کس
جمعه 1 دیماه سال 1396 19:23
یک کس الهی تیره گردد شام یک کس به شهر ما نگردد نام یک کس من و دل را به آفاقی سپرده دو چشم ابلق و آرام یک کس الهی دهکده پاییز گردد ز برگ و شاخه و بادام یک کس دگر راجستر شورا نگردد برار و بچه و اقوام یک کس به چین و روس و ایران و یو اس اَی شود وِتو دگر «برجام» یک کس الهی یک دعای دیگرم را اجابت کن تو با فرجام یک کس: که...
-
همسایه
جمعه 1 دیماه سال 1396 19:07
همسایه مزن به سنگ، غریبم، به دشت همسایه! بگو بهانه بود آن چه گذشت، همسایه! بگو پرندهیی با حسِ درد میآمد و لانهیی که گرفته به تشت، همسایه! خلاف حس جوانمردی است حالا که: به سند و لاهور و زنجان و رشت، همسایه! به بام خانهی ما اضطراب میبارد ز ترس ارتش و سرگُرد و گشت، همسایه! بیا اجازه بده، راه خویش برگیرم نیازی نیست...
-
دهاتی بچه
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1396 09:41
دهاتی بچه یک سفرکرده که راهش به غبار افتاده چشمهایش دیگر انگار که تار افتاده تا دهاتی بچهیی کبک ز دستش رفته دام گسترده و در حس شکار افتاده او که حلاج قدم بر قدم منصور است خالق دار، بدینگونه به دار افتاده عشق یعنی که به یمنش رهِ منطق بزنی عشق یعنی که درآن عقل ز کار افتاده مادر از برهی دل٬ بس نگران است هنوز گرگ در...
-
زندانی/غزل
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1396 10:49
زندانی/غزل زندانی کیست؟ بستهی انگشت میلهها کو رستمی که باز کند مُشت میله ها تندیس بی ارادت بیاقتدار ســــرد بسمل و پرشکسته و نیمکُشت میلهها اسفندیار و قصهی هفتخوان و رخش نیست؟ تا زنده است، مذهب زردشت میلهها وقتی که نیستی به من اصلا دقیق نیست: زندان کجاست، پیشرو یا پشت میلهها؟! محمدنصیر توکلی 20/8/1395
-
نوروز دل/رباعی
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1396 10:44
نوروز دل/رباعی برگرد که شب روز شود، باز شود بگذار که نوروز دل آغاز شود یک روز رفیق ما چه زیبا می گفت: «باید که بهار از تو پسانداز شود»
-
بهار دلها/رباعی
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1396 10:39
بهار دلها/رباعی من جشن مجوس و مهرگان نشناسم تقلید بدییِ این و آن نشناسم نوروز و بهار نو، بهار دلها جز نعمت به حد و کران نشناسم
-
قریه/رباعی
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1396 10:34
قریه/رباعی این قریه بهار نو ندارد؟ دارد! ییلاق و برو برو ندارد؟ دارد! گرماس و پنیر و شیر و صدها زاین دست هرچه که خوبست، یرو! ندارد؟ دارد!
-
حضرت تقدیر
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1395 20:32
حضرت تقدیر هربار تا هوای تو تغییر می کند دنیا مرا به رنگ تو تفسیر می کند رفتی و فصل پاک بهار امید من رفتی و بعد ازآن چقدر دیر می کند پنهان شدی و هیچ نگفتی غروب ماه در آب و رنگ منطقه تاثیری می کند حتا نگاه اندک تو غور و بلخ را پاریس می کند، نرو! کشمیر می کند مفهوم وحی عالم چشمان مهوشت انگار، کار حضرت تقدیر می کند...
-
شعری در مورد افتتاح مکتب/مدرسه
شنبه 9 مردادماه سال 1395 11:46
بیا خوش باشیم روز شوق و طرب ماست، بیا خوش باشیم بلبل مدرسه گویاست، بیا خوش باشیم سرمعلم! نفس گرم زمان امروز است که نسیمش همه معناست بیا خوش باشیم من و درس و قلم و مکتب و این وضع لطیف وه چه زیباست، چه زیباست بیا خوش باشیم نعرهی فرصتِ تعلیم و قلم میآید در حرکت به همه واست بیا خوش باشیم برکنیم بیخ جهالت به ندای تعلیم...
-
چهار پارهی ناچیز در وصف مادر
شنبه 9 مردادماه سال 1395 11:25
چهار پارهی ناچیز در وصف مادر: از دم پنجرهی عرش صدایم می کرد صاحب جنت فردو س خدا مادر بود آن که از زمزمهی نیمه شب شبهایش پرطنین تر شده قانون صدا مادر بود حرکت وضعی گهواره به د ستان تو هم کهکشانی به بزرگی شما پیداکرد آدم از د ست لطیف تو معلم میشد انقلابی به گل س تان خدا پیدا کرد آ س مانم که دیگر تیره و تار افتاده...
-
دوتا چاقو||غزل
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1395 07:20
دوتا چاقو|| غزل کنار ماه رخسارت، شبی از موست باور کن دوتا چشم درخشان و دوتا ابروست باور کن بدخشان تنت مرسل، غرور لعل بشکسته تن آواره ام در آن، تن ارگوست باور کن تو بالا میپری هردم، به پای تو نفسگیرم تقاضای بلند کار چنین آهوست باور کن یکی باید زلیخا را به چاه از نو بیاندازد سقوط کاروان مصر، رسم اوست باور کن چرا چشمان...
-
حرف عشق-رباعی
شنبه 21 آذرماه سال 1394 20:04
تا گوش به حرف عشق کردم هرگاه صد بار چو سگ رانده شدم زآن درگاه آن عشق و در و خانه چهسان مشکوک است؟! لا حول ولا قوت الا باالله ـــــــــــــــــــــــــــــ توکلی/میزان/مهر 1394
-
طلوع نابه هنگام-رباعی
شنبه 21 آذرماه سال 1394 20:00
گیرم که تو را چو حرف بر لب باشم نی روز و نی شب از نظرت چپ باشم فریاد ازآن لحظه که در محضر خلق تو روزی طلوع کنی که من شب باشم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توکلی/جوزا/خرداد 1394
-
دوتا مینو
شنبه 31 مردادماه سال 1394 10:48
دوتا مینو || 20/4/1394 قبول کردی که از دستت شدم آزار هم کافیست اگر این اشتباه دگر نشد تکرار هم کافیست نگفتم فتح شهر دل، تفــنگ اصلاً نمیخواهد؟ کنار غمزهی چشمی، فقط هشدار هم کافیست پس از آوردن یوسف به بازار ازدحامی شد گل مرسل! نگاه تو دراین بازار هم کافیست نمیخواهم که از شهد لبانت سیر سیرم کن به رسم...
-
جهان طِفلی- غزل
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1394 11:48
جهان طِفلی- غزل به یادت هست ایامی که طِفلی را جهانی بود؟ همان بیکام و لب گفتن، کلامی را زبانی بود؟ همه فصلش بهاری و پر از گلهای بازی بود نه در شاخش زمستان و نه در برگش خزانی بود سکوتِ لرزه و غوغا ازآن محدوده میترسید عجب پاکیزه جای بود، عجب زیبا مکانی بود دروغ و حیله و نیرنگ، در آن کشور نمیآمد عجب قانون و نظمی...
-
مرد کلان - دوبیتی
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 11:56
مرد کلان- دوبیتی تو که رفتی بگو مرد کلان را سناتور و وکیل پارلمان را بگو وقت و زمانت تیز بگذشت کجا کردی همه طرح و پلان را؟
-
خزان- غزل
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 09:24
خزان آمد بهار دلستان رفت-غزل خزان آمد بهار دلستان رفت بهار از دست طوفان خزان رفت تبر ، چون بردو دست خویش برداشت ز ترس او چمن رفت و چمان رفت... چلیپا را به برگ ارغوان زد به ناکامی ز جورش ارغوان رفت کند محکوم ، هردم شاخ و برگی چنین غارت چرا بر خاکیان رفت؟ مرا یک شاخه و یک دسته گل بود ز بعض او همین رفت و همان رفت به خاک...
-
سفری با دوستان- مثنوی
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 09:12
سفری با دوستان- مثنوی ی کی روزی به خـــــــــواست حی دادار سفر کردیم به سوی خواجۀ غـــــــــار اگرچه مصحلت طور دیگر بـــــــــــــود سفر را رهبران معتبر بـــــــــــــــــــــــــود... یکی سیفی که او فردیست دانـــــــــــــــا دیگر وافی غریق عشق و معـــــــــــــــنا نداند هیچکس خوب و خطــــــــــــــر را سعادت را ،...
-
بهار آمد کمی بهتر بگردم-غزل
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 11:36
بهار آمد کمی بهتر بگردم-غزل بهار آمد کمی بهتر بگردم به غور باستان بیشتر بگردم اگر خواهد خداوند توانگر به خواست ایزد داور بگردم «کاسی» و «پوزهلیچ» و «کندیوال» را نشسته با سر موتر بگردم «منار» و «سنگبار» و «خواجهی غار» «صوفک» را تا «ملِک عنتر» بگردم «بهاری» چون بهارستان سبز است تمامش را به چشم سر بگردم به غلمین از...
-
خیال خام- غزل
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 11:33
خیال خام- غزل این خیال خام مال ، القِصّه در امواج رفت بود و نا بود وطن در حمله و تاراج رفت فرش عمران وطن آهنگ بافیدن گرفت تارهایش با تننده، بافه با نسّاج رفت از برای صلح و وحدت توشکی آگنده شد رخت آن را باد برد و پنبه با حلاّج رفت تخم وحدت چون ز نفرت بر زمین می کاشتیم یا که آن پوسیده شد یا در سر آماج رفت چنگ پایوازان...
-
افتخار من – شعری در وصف وطن
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 11:30
افتخار من – شعری در وصف وطن وطن ای دامن پــــــــــاکت جهانِ افتخارِ من ز پائیز جمالت، زندگی یــــــــــــابد بهارِ من به مثل شیر مادر الفتت در تــــــار و پودم شد جدا اصلاً نخواهد شد به مرگ از پود و تــــارِ من... قشنگ است اوج اوجِ قله هـــــای کوهسارانت قشنگ است دِه و دشت و چشمه سار این دیارِ من به آن آغوش گرم تو ،...
-
صلح و وحت
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 11:21
صلح و وحت- غزل چون زبان ناطق اول با حمد یزدان می رسد بلبل جان در خروش از ذکر سبحان می رسد جمله موجودات عالم در تزلزل می شود چون ستایش بعد ازآن از شاه خوبان می رسد... چون که گفت«الصلح خیر» آن خدای ذوالجلال رشتۀ صلح و صفا از مغز قرآن می رسد چنگ زدن بر ریسمان حق بود ارشاد حق باالمقابل با تفرق فسق شیــطان می رسد از حرارت...
-
کاغد A4 (آچار)
یکشنبه 14 تیرماه سال 1394 11:21
کاغد A4 (آچار)- غزل تیر آهی از پسِ دیوار محکم میزنم بر درخت قامت دلدار محکم میزنم او که صد بیت و غزل از قامتش گفتم کنون سنگ را بر پاکت اشعار محکم میزنم... دانه دانه اشک بر رخسار مرسل مینهم بغض را بر نشئهی هرخار محکم میزنم یا چو بارانی که گاهی مینوازد گونه را یا به قصد دادن آزار محکم میزنم بعد تو این واژههای...