جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

صلح و وحت

صلح و وحت- غزل

چون زبان ناطق اول با حمد یزدان می رسد

بلبل جان در خروش از ذکر سبحان می رسد

جمله موجودات عالم در تزلزل می شود

چون ستایش بعد ازآن از شاه خوبان می رسد...

چون که گفت«الصلح خیر» آن خدای ذوالجلال

رشتۀ صلح و صفا از مغز قرآن می رسد

چنگ زدن بر ریسمان حق بود ارشاد حق

باالمقابل با تفرق فسق شیــطان می رسد

از حرارت های نفرت خشک شد بذر وطن

شو مهیا آب وحدت بر تو ارزان می رسد

ما ز فرد فرد وطن خواهان صلح و وحدتیم

این صدا از دودمان جمله افغان می رسد

گر نگیریم ما، در آغورش مادر این خاک را

طفل پاکش بعد از آن با چشم گریان می رسد

وحدت ما از برای بوستان این وطن

چون هجوم قطره های سبز باران می رسد

هم وطن از صدق دل تا در وطن پا می نهی

هم فضا پر نور ، هم خاکت گلستان می رسد

گر بود یک روز کامل اتفاق بی خلل

چون گلستان این وطن سرسبز و شادان می رسد

دست خود را از خشونت ای برادر باز کش!

چون پیام آرندۀ اشک یتیمان می رسد

صلح شد القصه وحدت ، هم صداقت ، هم رفا

هم نویدی از حصول جمله آرمان می رسد

 

توکلی/5/1387


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد