جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

زندانی/غزل

زندانی/غزل


زندانی کیست؟ بسته‌ی انگشت میله‌ها

کو رستمی که باز کند مُشت میله ها


تندیس بی‌ ارادت بی‌اقتدار ســــرد

بسمل و پرشکسته و نیم‌کُشت میله‌ها


اسفندیار و قصه‌ی هفت‌خوان و رخش نیست؟

تا زنده است، مذهب زردشت میله‌ها


وقتی که نیستی به من اصلا دقیق نیست:

زندان کجاست، پیش‌رو یا پشت میله‌ها؟!

 

محمدنصیر توکلی 20/8/1395

نوروز دل/رباعی

نوروز دل/رباعی


برگرد که شب روز شود، باز شود

بگذار که نوروز دل آغاز شود


یک روز رفیق ما چه زیبا می گفت:

«باید که بهار از تو پس‌انداز شود»

بهار دل‌ها/رباعی

بهار دل‌ها/رباعی


من جشن مجوس و مهرگان نشناسم

تقلید بدییِ این و آن نشناسم


نوروز و بهار نو، بهار دل‌ها

جز نعمت به حد و کران نشناسم

قریه/رباعی

قریه/رباعی


این قریه بهار نو ندارد؟ دارد!

ییلاق و برو برو ندارد؟ دارد!


گرماس و پنیر و شیر و صدها زاین دست

هرچه که خوبست، یرو! ندارد؟ دارد!