جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

دهاتی بچه

دهاتی بچه


یک سفرکرده که راهش به غبار افتاده

چشم‌هایش دیگر انگار که تار افتاده

تا دهاتی بچه‌یی کبک ز دستش رفته
دام گسترده و در حس شکار افتاده

او که حلاج قدم بر قدم منصور است
خالق دار، بدین‌گونه به دار افتاده

عشق یعنی که به یمنش رهِ منطق بزنی
عشق یعنی که درآن عقل ز کار افتاده

مادر از بره‌ی دل٬ بس نگران است هنوز
گرگ در این وطن و ایل و تبار افتاده

بوی هفت‌سین گل سرخ و سفید و سوری...
باز بر پیکره‌ی پاک مزار افتاده

اشک را هدیه به هرکس ندهم که ندهم
غیر آن گل که به گل‌‌گونه‌ی یار افتاده


ــــــــــــــــــــــــــ

محمدنصیر توکلی