جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

جام قلم

صفحه اشعار محمدنصیر توکلی

خزان- غزل

خزان آمد بهار دلستان رفت-غزل


خزان آمد بهار دلستان رفت

بهار از دست طوفان خزان رفت

تبر ، چون بردو دست خویش برداشت

ز ترس او چمن رفت و چمان رفت...

چلیپا را به برگ ارغوان زد

به ناکامی ز جورش ارغوان رفت

کند محکوم ، هردم شاخ و برگی

چنین غارت چرا بر خاکیان رفت؟

مرا یک شاخه و یک دسته گل بود

ز بعض او همین رفت و همان رفت

به خاک چغچرانم آخر آمد

اول از خاک پاک چغچران رفت

چوپان و گله و قیماق مسکه

پنیر و شیر همراه چوپان رفت

صدای نعرة پاییز بشنو

که چون بُمبٍی به تاراج و زیان رفت

بنازم تفریح و سیر بهاران

که جشنی بود و چون آب روان رفت

چرا نرگس کنار چشمی بنشست

چرا برگ شقایق بی گمان رفت؟

ندارد این جهان پیر ، عشقی

کنون دیدی ز چنگال جوان رفت؟



توکلی/2 عقرب/1391

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد