جهان طِفلی- غزل
به یادت هست ایامی که طِفلی را جهانی بود؟
همان بیکام و لب گفتن، کلامی را زبانی بود؟
همه فصلش بهاری و پر از گلهای بازی بود
نه در شاخش زمستان و نه در برگش خزانی بود
ادامه مطلب ...
مرد کلان- دوبیتی
تو که رفتی بگو مرد کلان را
سناتور و وکیل پارلمان را
بگو وقت و زمانت تیز بگذشت
کجا کردی همه طرح و پلان را؟
خزان آمد بهار دلستان رفت-غزل
خزان آمد بهار دلستان رفت
بهار از دست طوفان خزان رفت
تبر ، چون بردو دست خویش برداشت
ز ترس او چمن رفت و چمان رفت...
ادامه مطلب ...
سفری با دوستان- مثنوی
یکی روزی به خـــــــــواست حی دادار سفر کردیم به سوی خواجۀ غـــــــــار
اگرچه مصحلت طور دیگر بـــــــــــــود سفر را رهبران معتبر بـــــــــــــــــــــــــود...
ادامه مطلب ...بهار آمد کمی بهتر بگردم
به غور باستان بیشتر بگردم
اگر خواهد خداوند توانگر
به خواست ایزد داور بگردم
ادامه مطلب ...بود و نا بود وطن در حمله و تاراج رفت
فرش عمران وطن آهنگ بافیدن گرفت
تارهایش با تننده، بافه با نسّاج رفت
از برای صلح و وحدت توشکی آگنده شد
وطن ای دامن پــــــــــاکت جهانِ افتخارِ من
ز پائیز جمالت، زندگی یــــــــــــابد بهارِ من
به مثل شیر مادر الفتت در تــــــار و پودم شد
جدا اصلاً نخواهد شد به مرگ از پود و تــــارِ من...
ادامه مطلب ...چون زبان ناطق اول با حمد یزدان می رسد
بلبل جان در خروش از ذکر سبحان می رسد
جمله موجودات عالم در تزلزل می شود
چون ستایش بعد ازآن از شاه خوبان می رسد...
تیر آهی از پسِ دیوار محکم میزنم
بر درخت قامت دلدار محکم میزنم
او که صد بیت و غزل از قامتش گفتم کنون
سنگ را بر پاکت اشعار محکم میزنم...
ادامه مطلب ...